خلاصه نوشتم که از حوصله شما خارج نشه، پس حتما بخونید و برامون بنویسید.
~ مهرچی

ماجرا از اینجا شروع میشود از سلسله رویدادهایی که از پس تعامل توده جسمی و ذهنی به واسطهی تحرکات سیستم عصبی نسبت به عوامل درونی یا بیرونی که موجب بروز ساختاری به نام «خود» میگردد.
این ساختاری هویت طلب و در تکاپو است،
تشکیل شده از اتفاقاتی پیدرپی و ممتد، که به عاملیت یکدیگر در هر لحظه در حال پدیدار شدن هستند.
این “خود” اصالتا ماهیت آلوده و یا نیازمندی ندارد او صرفا تجمع پدیدههای در حال اتفاق در تودههای جسمی و ذهنی است.
اما طولی نمیکشد که از میان این صعودها و هبوطهای بیشمار و از پس شرایط بوجود آمده ایدهی به نام
“من”
خلق میگردد.
با تولد “من” آلودگیها از پس احساس خواستها و نیازها سر میزند، طلب کردن و چنگ زدن بروز پیدا میکند و خوب و بد شکل میگیرد.
“من”
به شدت سلطهطلب و حریص است جهان “من” ۲قطب دارد.
- مال من است.
- مال من نیست.
که هر دو موجب رنج هستند.
آنچه در تملک “من” است، همیشه ناکافی و ناماندگار است و “من” مدام در رنج برای رسیدن به احساس کفایت و دوام بخشیدن به داشتههایش (احساسی که هرگز تامین نمیگردد).
آنچه مال “من” نیست، بر آن حسرت میخورد، عذاب میکشد، دست به انجام هرکاری میزند تا از آن “من” گردد. (این فرآیند را در مشاجرهی کودکان برای تصاحب اسباب بازی تا فاتحان قدرت طلب و کشورگشای تاریخ میتوان مشاهده کرد). حال آنکه تمام این رنجهای خود ساخته که “من” متحمل میگردد برای تصاحب موضوعی فانی و از میانرونده است نه ماندگار و همیشگی! این درحالیست که ذاتا خود “من” نیز به شمارش هر لحظه فانی و از میانرونده است و هیچکدام دوامی ندارند. نه “من” حریص و رنجساز و نه موضوع طلب شونده هر دو از میان رونده، ناکافی و بیدوامند.
خلاصه کلام؛
دلیل رنج
وجود عواملی مثل
داشتن یا نداشتن،
شادی یا غم،
ثروت یا فقر ،
احساس خوشایند یا ناخوشایند، نیست.
موضوع رنج کشیدن یک دلیل دارد آن هم وجود
“من”
است.
منی که نادانسته خلق میشود و فقط دانسته از میان میرود.
تا آن زمان درد و رنج ما پایانی ندارد حتی اگر میلیونها چرخهی کیهانی بگذرد.
تا منی هست که مدام در حال طلب کردن است،
ما مادرانی آبستن رنجیم.
چقدر تفسیر جالب و قابل تاملی بود..
ممنونم